۱۳۸۷/۵/۲۹

پینوکیو


امروزعمه ام برای چندمین بار کتاب پینوکیو رو واسم خوند!

نتیجه ی من از ماجراهای پینوکیو اینه که پینوکیو خیلی احمقه که اینقدر گول مبخوره.

۱۳۸۷/۵/۱۳

گفتگوی سه دوست



یه روز، سه تا دوست داشتند با هم دیگه صحبت می کردند. اولی میگه: " من تازگی ها خیلی فراموشکار شدم. وقتی در خونه رو باز می کنم، یادم میره
که داشتم میرفتم بیرون یا می اومدم تو !!!"
دومی می گه: " منم فراموشکار شدم. وقتی می خوام لباس بپوشم ، یادم میره که داشتم می پوشیدم یا درش می آوردم!!! "
سومی می گه: " شماها خیلی وضعتون خرابه ! من حافظه ام ، بزنم به تخته ... کیه؟!!!"
یه خبر مهم: بابام اینا روز پنجشنبه رفته بودند سد درودزن نزدیک شیراز برای ماهیگیری! کلی ماهی گرفتند.