۱۳۸۷/۷/۹

روز اول مدرسه

سلام بچه ها! بالاخره روز اول مدرسه شد و من هم به مدرسه رفتم! امسال به خاطر تعطیلی روز اول مهر،اولین روز مدرسه افتاد به روز دوم مهرماه.
این عکس های من از این روزه :
ما این هفته ، بعداز ظهری بودیم. تو این عکس من تو صف وایسادم. من همونیم که دارم صاف به دوربین نگاه میکنم:


این هم عکسی از داخل کلاسمون. البته بعدا جابجا شدیم و من رفتم تو ردیف اونطرفی نیمکت دوم نشستم. سر نیمکت هم می شینم و دیگه برای بیرون اومدن از نیمکت لازم نیست کناری هام بلند بشن:


۱۳۸۷/۶/۲۷

جشن شکوفه ها


سلام به همه ی کلاس اولی ها! امروز جشن شکوفه ها بود. شما هم رفتین مدرسه؟من همراه مامانم رفتم.
اول تو حیاط مدرسه ایستادیم . بعد اومدند و از توی بلندگو یکی یکی صدامون زدند.
هر کی رو صدا می زدند بهش می گفتند بره تو کدوم صف وایسه.

من رفتم تو صف کلاس اول 2 .غیر از من 32 نفر دیگه رو هم صدا زدند. یعنی کلاس مون شد 33 نفر. چند تا از بچه هایی که پیش دبستانی باهام بودن هم جزوشون بودند. از پشت بلند گو برامون شعر خوندن. ما هم دست زدیم وهورا گفتیم. بعد یه خانم به اسم خانم صیادی اومد و فهمیدیم که معلممونه. خانم صیادی ما 33 نفر رو برد و همه جاهای مدرسه رو بهمون نشون داد.
تا ساعت 10 اون جا بودیم و بعد هم با مامانم برگشتیم خونه.
حالا منتظرم زودتر روز اول مدرسه بشه و برم سر کلاس بشینم.

۱۳۸۷/۶/۱۶

محمدرضا کوچولو



این محمدرضاست! دوستمه. چهار سالشه و پسر خیلی خوبیه.


۱۳۸۷/۶/۱۱

اتفاق بد


دیشب یه اتفاق بد برام افتاد!
پام رفت رو توپ، با کله خوردم زمین، پشت کله ام شکست!!

مامان و بابام مجبور شدند ببرنم درمانگاه. اونجا هم سرم رو بخیه زدند. قبلش هم با چند تا آمپول، زخم رو بی حس کردند. ولی من اصلا گریه نکردم. حالا مجبورم تا چند شب به پهلو بخوابم. بچه ها! همیشه موقع دویدن و بازی کردن احتیاط کنید تا اتفاقی براتون نیفته.